عکسهای شش ماهگی
مسافرت پر دردسر و دلتنگی بابایی
تو خونه نشسته بودیم که یک دفعه تلفن زنگ خورد و مادر جونی خبر داد که یه آقای نسبتا متشخص کفشای آهنی به پا کرده و می گه تا دخترتون (عمه سمیه جون) رو به من ندین همین جا پشت در بست می شینم و اگه لازم باشه پاشنه ی درو از جا در میارم. از قضا عمه سمیه جون هم وقتی چشمش به این آقا افتاد یک دل نه صد دل عاشق شد. خلاصه این طوری بود که ما برای مراسم نامزدی عمه سمیه جون از تهران به سمت مشهد حرکت کردیم. اما چه مسافرتی! آسمان خانوم یک لحظه هم توی ماشین آروم و قرار نداشت و ما مجبور بودیم پیاده بشیم تا آسمان خانوم بخوابه و بعد بقیه مسافت رو طی کنیم. با هر دردسری بود به مقصد رسیدیم و جاتون خالی مراسم نامزدی هم خیلی خوش گذشت و همه از آشنا و خودی و غریبه تا تونست...
نویسنده :
ماماني
19:3
من آسمان چهار ماه دارم.
لالایی به سبک مادرانه
شب شده باز دوباره آسمان چه حالی داره؟ چشماش یه کم خماره انگار که لالا داره باباش بالش میاره سرش رو روش میذاره مامان همین کناره تا بخوابی بیداره می خونه با ترانه همچین دختری کی داره الهی که بباره تو زندگیش ستاره ...
نویسنده :
ماماني
16:12
سومین ماهگرد تولد
آسمان کوچولو به روایت تصویر
مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است ضدحال نگاه عاقل اندر سقیه بچه مثبت سونوگرافی تمرین پرو لباس مادرانه پدرانه آرایشگاه خانگی ...
نویسنده :
ماماني
3:29
[عنوان ندارد]
مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است ...
نویسنده :
ماماني
3:20
دقیقه نود
کلا من یه آدم دقیقه نودی هستم واصلا اگه تصمیم بگیرم یه کارو زودتر از موعدش مثلا دقیقه 89 انجام بدم ، مه و خورشید و فلک دست به کار میشن تا بالاخره من تسلیم بشم و اونقدر اون کارو کش میدم تا دقیقه نود دوست داشتنی خودم از راه برسه. یه جورایی معتقدم تو دقیقه نود انرژی آدم مضاعف میشه و متاسفانه خیال ندارم متنبه بشم و این عادت رو ترک کنم (با این اوصاف امیدوارم آسمان مثل من نشه.) مدتهاست که می خوام وبلاگ رو به روز کنم ولی به دلایلی که مهمترینش سرعت پایین نت هست تنبلی کردم و چون فردا آسمان کوچولو سه ماهه میشه امشب مثل یه بچه تنبل که شب امتحان گرگیجه میگیره دارم یکی می زنم توسرخودم یکی هم تو سر لب تاپ؛ تا شاید تکنولوژِی با ما راه بیاد و بتونم جبران...
نویسنده :
ماماني
1:56