بدون عنوان
مثل یک معجزه
آهسته و پیوسته دختر کوچولویم را تکان میدهم تا مبادا آرامش خوابش بهم بخورد. برایش لالایی زمزمه می کنم و با دستم موهای مشکی کوتاهش را نوازش می کنم. به صورت گرد و کوچولویش خیره میشوم؛ باورم نمیشود که این فرشته کوجولو در وجود من تکامل یافته و نه ماه همراه با من نفس کشیده باشد. این درست مثل یک معجزه است. ...
نویسنده :
ماماني
23:57
چهلمین روز با تو بودن
بعضی از اعداد رو به سختی میشه فهمید و برای فهمیدنشون حداقل باید یه دو واحدی فلسفه پاس کرد؛ مثلا عدد هفت یا چهل! ما که هر چی فکر کردیم نفهمیدیم چرا ۴۰؟ و مثلا ۳۹ نه ؟! شاید یکی از دلایلش این باشه که شما اگر یه کاری رو 40 بار تکرار کنید دیگه براتون ملکه میشه و سختیاش کمتر به چشم میاد. کافیه چهل شب پشت سر هم هر دو ساعت یکبار، یک ساعتی از خوابت بزنی و بیدار بشینی(البته همراه با یک سری مراقبتهای ویژه) تا یه نینی فسقلی خوابش ببره! در وصف مشقتهای روزای اول که هیچی نگم بهتره ولی خب، بعد از چهل روز حسابی آب دیده میشی! یه جورایی عادت می کنی و دیگه هیپوتالاموس مغزت هم پیامی رو به چشمای خمارت مخابره نمیکنه!!! از روز اول هرکس که برای دیدن نینی اومد؛ ...
نویسنده :
ماماني
23:45
چرا میگن بهشت زیر پای مادرانه!
اصلا باورم نمیشه که یک ماه گذشته باشه. تولد یه فرشته کوچولو اونقد زندگی ادمو تغییر میده که اغراق نیست اگه بگم شوکه شدم و همین جا می خوام اعتراف کنم که تازه می فهمم چرا میگن بهشت زیر پای مادرانه(الان من دفیفا روی چمن های بهشت وایستادم و اصلا هم کاری به تابلوی روبروم که نوشته " وارد چمن نشوید "! ندارم)حتی اگه بهشت زیر پای مادران هم نباشه، من تو این مدت اینقدر شب زنده داری کردم که شک ندارم تمام گناهام بخشیده شده و بی برو برگرد جام تو بهشته!!! راستشو بخواین قبلنا فک میکردم که به خاطر تحمل درد زایمانه که میگن بهشت زیر پای مادرانه واسه همین به خواهرم میگفتم یه موقع فک نکنی سزارین شدی بهشت زیر پاته ! خدا منو ببخشه و من از همین تریبون ضمن عذرخواهی ...
نویسنده :
ماماني
19:17
اولین ماهگرد تولد
یک ماه گذشت و حالا بزرگ شدم ماشا لا مامان میگه به بابا چقد قشنگه دنیا بابا می خونه لالا متشکریم خدایا پی نوشت: به خاطر این فسقلی ذوق شعری ما هم شکوفا شد و البته از شما جه پنهان، کلی هنر از خود در بکردیم تا قاقیه این شش مصرع با هم جور شود. ...
نویسنده :
ماماني
19:14
بدون عنوان
دختز اردیبهشتی من!
سلام به همه دوستای مهربونم. بالاخره دختر نازم روز چهارشنبه 18اردیبهشت یه دنیا اومد. این مدت خیلی سخت گذشت. نینی سه شب به خاطر زردی تو بیمارستان بستری بود و خودم حال و روحیه مساعدی نداشتم. میدونم که همتون درک می کنین. به زودی با دست پر بر میگردم.ولی فعلا اولین عکس دخترم رو تو بیمارستان براتون میذارم. پی نوشت: اسم دختر گلم همون اسم وبلاگشه! آسمان! دختر مامان! ...
نویسنده :
ماماني
20:27
سیسمونی دختر آسمونی(2)
مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است ...
نویسنده :
ماماني
1:0